بامداد

محل تحقیقاتم در نت و نوشته هایم!

بامداد

محل تحقیقاتم در نت و نوشته هایم!

نخست نوشت

الان که دارم این نوشته را می نویسم کتاب صوتی از وب سایت  جناب شیخ المعانی شلغم الدین سمنانی دارد میخواند برایم با صدای احمد شاملو کلهم مغزم شیفت شد به خودم همه آنچه که آزارم می دهد و سوژه ای که درون آن یک ماجرای عاشقانه یک طرفست.. از دیالوگ هایی که توش نه هست و نه! از عاشق دلسوخته ای که سال ها پای عشقش نشسته وهمه جور زحمتی به خودش داد که دل معشوقشو به دست بیاره دست آخر معشوق استفادشو برد و..


mardi-ke-lab-00-cover


حالا ادامش هم مینویسم..

خب ادامش!

بله داشتم مینوشتم نیت داشتم دیگر در فضای نت ویلکن بنا به قانون اصلاح شده نوشته مقدماتی این وب نوشت می نویسم قضیه بی اعتمادی به وب دقیقا از جایی شروع شد که بنده تئوری شک به فضای نت بلاگفا و گوشی های همراه و احتمال نوعی دسیسه سیاسی که ارائه کردم و فقط به دو نفر گفتم و مورد تایید یکی از دوستان قرار گرفت.بگذریم!

از اساس هر وقت شروع به نوشتن کردم نوشتم که بلد نیستم بنویسم و این دقیقا به این موضوع برمیگرده با وجود قوی بودن ادبیاتم در چهار سال دبیرستان و درصد بالا در کنکور و همچنین سردبیری و مدیر مسئولی و تحریریه و مشاوره از این دست داخل دانشگاه چون در عمرم تمام انشا ها مو داداشم مینوشت با نوشتن مشکل دارم و نمیدونم با این همه چرا زیاد مینویسم(شاید این به خوش صحبتی و خود شیفتگی ام که مدیر گروه محترم فرمودند!(ناگفته نماند که این بزرگوار خودش را در عکسی کنار حضرت هیگز یافت و این موضوع در کنار تصویر رییس دانشگاه محترم در قاب عکسی مایه فخر دانشگاه اراک شد.)) دلیل خاصی هم پیدا نکردم دست بر قضا خیلی بزرگواران فرمودن که سخت و پیچیده می نویسی (ثقیل) ! تئوری دیگر به تفکر بی توقف بی وقفه ام بر میگرده که کاملا نامرتبط هست! مثل ترمودینامیک که ناگهانی با الکترومغناطیس گره خورده در آخر هم اسمشان فیزیک است!

فکر میکنید علت دیگر این نیست که میخواهم ناشناس بمانم چون ملتی فضول هستیم!


بند بعدی

همین اکنون این تفکر خطور کرد به اینکه توی یک دام احساسی عاشقانه و روحی گیر افتادم بدتر اینکه گوشیم تعمیرگاه رفته و این وسط توی رودربایستی فامیلی بعد از این قول زود! دو سه هفته ای گوشی ندارم وبعد هم پسش هم نمیده بدیم یکی دیگه درستش کنه خب! حالا ربطش چیه ؟ زیاد قابل عرض نیست(خیلی خیلی خیلی مهمه*) از این هم بگذریم!!


حالا ادامش مینویسم..

میدانید من بلد نیستم خودم باشم یا شاید هم خیلی حرفه ای بلدم ولی الان تغییر ماهیت دادم از همون تغییر ها که از جنس تغییر ماهیت شخصیت های داستانیه و خوب به بد یا برعکس تبدیل میشه قانون سینوسی هم در کار نیست نمودارشو به هیچ وجه نمیشه رسم کرد اما هنوز همون آدم پیچیده قبلیم که اگر هم کم بیاورد به رو خودش نمی آورد و با طرح این موضوع که نقشه ای حتما دارد به خودش هم دروغ میگوید و ادای آدم های راستگو را می گیرد یک من شرور! یک من با کلی برنامه که خلاصه شده توی دفترچه اس سیاه نه از جنس دفتر قرمز فروید بلکه سیاه سیاه که از بس همه رنگها توش بر خورده و انگار که هزار بار تمام سوراخ سنبه ها مغزمو جلوتون باز کنم باز سردگمید و سر در نخواهید آورد مثل یک نقشه هواپیما که جلو بچه ای یک ساله بگذارید اصلا نمیداند که چیست! نمیدانم چرا با همه این جونور بازیام جذابیتم اومده پایین پیش مستر بلک اما ایرادی نداره خب باید یکم به خودم حق بدم که خسته شدم و بیشتر حوصله جنگیدن ندارم از طرفی عمده تقصیر تقصیر من نیست خب تقصیر خودش هست که معیوب شده و همه به این موضوع اجحاف کامل دارن وعملا از طرف دوستانش هم تبدیل شده به یک روح بی بدیل اسگل و ..خل! اصلا میگویم چرا این ها را نوشتم بعد جوابی پیدا نمی کنم واقعیتشو بخواید هیچکسی جواب هیچیو پیدا نکرده و این هم بی علت نیست، پی جواب این موضوع نیستم ولی اگر همه کس همه چیز را می دانستند اوضاع انقدر در هم ریخته و قاطی پاتی نبود خودمونیم دیگه . پیش خودمون جایی نمیگم!

-=-

حرفای احمدی نژاد که غرب پی دستگیری امام زمانه هنوز برام عجیبه البته من کاری به این داستانای مسخره سیاسی ندارم ولی چند وقته که دارم به یونگ و اینکه تو جلسات احضار روح شرکت میکرده فکر میکنم شاید واقعا چیزی در کار باشه و بشه با فیزیک توجیهش کرد کار به خرافات وخلط با علم ندارم اما میگم اگه واقعا بشه پدیده شناسی کرد بد چیزی نیست چون شاید به کار من بیاد برای داشتن جواب درست تر. من به هر چیزی که بخوام میرسم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.